خلاصه

بسیار طبیعی است که پس از قبول کردن یک سمت بالاتر در سازمان احساس فریبکاری داشته باشید. صحبت های منفی با خود زمانی طبیعی تر به نظر می رسد که شما انتخاب اول برای یک نقش نباشید. اما شما می توانید از این فرصت دوباره به عنوان یک فرصت برای تبدیل شدن به یک رهبر بهتر تبدیل شوید. نویسنده چهار استراتژی برای مقابله با سندروم ایمپاستر و صدای درونی شما زمانی که انتخاب اول برای یک کار نبوده اید ارائه می کند.

تجربه کردن سندروم ایمپاستر برای کسانی که می خواهند یک موقعیت شغلی بالاتر را تصاحب کنند یک امر کاملاً طبیعی است. اما چه می شود اگر این احساس به این علت که شما انتخاب اول برای این شغل نبوده اید درست به نظر برسد؟

کلاینت من -او را سونیا می نامم- این تجربه را داشت. او معاون ارشد مدیرعامل در بخش منابع انسانی در یک کمپانی عمومی بسیار بزرگ بود. زمانی که کمپانی جستجو برای استخدام یک بازرس کل مدیران منابع انسانی را آغاز کرد، او درخواست کرد که در کاندیداهای مورد بررسی قرار داشته باشد.

بعد از یک فرایند پرتنش که در نتیجه ی آن یک جلسه ی بسیار زسمی هم با مدیرعامل و بقیه ی مدیران اجرایی ارشد برگزار شد، یک کاندید دیگر برگزیده شد. اما بعد از اینکه نفر اول(انتخاب اول) کار را نپذیرفت و نفر دوم(انتخاب دوم) به دلیل مسائل جدی مرتبط به سلامت نتوانست کار را قبول کند، سونیا کار را بدست آورد. او هیجان زده بود اما بصورت قابل فهمی احساس ناامنی در خصوص توانایی پاسخ دادن به انتظارات داشت. 

در ادامه چهار استراتژی برای از بین بردن احساس فریبکاری زمانی که شما انتخاب اول برای یک کار بوده اید ارائه می گردد.

سندروم ایمپاستر

فاصله را به شفاف کنید

خبر خوب درباره ی این سناریو(هر چند که ممکن است دردناک به نظر برسد) این است که شفافیت وجود دارد. شما انتخاب اول و یا حتی دوم آن ها نبوده اید. هم شما و هم مدیر شما این را می دانید. هیچ چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد.

این به شما یک شروع قدرتمند برای دریافت اطلاعات می دهد. شروع به مکالمه با کاندیداها، کسانی که مصاحبه ها را انجام داده اند و افراد مرتبط کنید تا بدانید چه چیزی برای تصاحب ای شغل کم داشته اید و چرا انتخاب اول برای این شغل نبوده اید. از مدیر خود و مدیران کلیدی دیگر که در فرایند استخدام شرکت داشته اند بخواهید که پیشنهادات مشخصی به شما بدهند. به سادگی بگویید: 

“من بسیار مایل هستم که بیش از حد نیاز شما در این کار ارائه داشته باشم و می دانم که فاصله هایی وجود دارد. بسیار دوست دارم بدانم که چه چیزی می تواند این فاصله ها را پر کند، یا من چه کاری می توانم برای پر کردن این فاصله ها انجام دهم و چطور هر دو تشخیص دهیم که طی چند ماه آینده موفق بوده ام.”

اعتماد به نفس در پروژه

از آنجایی که شما انتخاب اول نبوده اید، آخرین چیزی که نیاز دارید این است که در روزهای اول نامطمئن و نیازمند به نظر برسید. در این مکالمه ی شفاف کننده، از اعتماد به نفس در پروژه اطمینان حاصل کنید.

خود را از نظر فیزیکی به وسیله ی قدم های محکم، کمر صاف و چند نفس عمیق و بازدم آهسته با اعتماد به نفس نشان دهید. این سیستم عصبی شما را آرام می کند و کمک می کند احساس آرامش داشته باشید. یک مانترا برای خودتان در زمانی که سندروم ایمپاستر گریبان شما را می گیرد و برای سکت کردن صدای درونی داشته باشید. برای مثال: “من کار را بدست آوردم. الان در حال جمع آوری اطلاعات هستم” یا من اینجا هستم تا یاد بگیرم”.

یک نقشه داشته باشید برای زمانی که چیزهایی که می شنوید باعث شوند به حالت دفاعی بروید  و یا یک موضوع را شخصی برداشت کنید. یک استراتژی که گفتگو را بیشتر با دید تحلیلی نگاه کنید. تصور کنید درباره شخص دیگری صحبت می کنید، یک شخصیت غیر واقعی یا حتی شخصی که در اصل برای این موقعیت شغلی مورد مصاحبه قرار گرفته بوده. به خاطر داشته باشید، آن شخص شغل را به دست نیاورده، اما شما موفق شدید این شغل را بدست بیاورید.

چیزهایی که یاد گرفتید را به سرعت استفاده کنید

در حالی که در حال شنیدن این بحث ها هستید، شما مباحث اساسی را خواهید آموخت که می توانید در مسیر به کار گیرید.

مدیر عامل به سونیا گفته بود که در برخی بخش های کلیدی استراتژیک خیلی خوب عمل نکرده است. مدیر عامل بیان کرده بود که سوالاتی در خصوص توانایی ارائه ی آن چیزی که به عنوان حضور قدرتمند از یک مدیر اجرایی در کنار مدیران اجرایی دیگر انتظار می رفت وجود داشته است.

بجای اینکه این اطلاعات باعث شود تا اعتماد به نفس سونیا بیش از این ضربه بخورد، او سعی کرد بر روی این مسئله بیشتر کار کند. او از صحبت های اولیه اش با مدیران استفاده کرد تا استراتژی خود را در فهمیدن و به عمل درآوردن بعضی امور در جلسات مدیران اجرایی به وسیله ی تهیه اطلاعات مهم و ایستادگی روی آن ها در برخی جلسات اولیه تعیین کند.

خود را در چشم همنشینان جدیدتان بزرگ کنید

اگر احساس سندورم ایمپاستر یا هر نوعی از عدم امنیت در خصوص اینکه اولین انتخاب برای یک کار نبوده اید دارید، شما احتمالاً مجبور خواهید بود تا کاری را به اتمام برسانید تا بتوانید ارزش خودتان را اثبات کنید. به هر حال زمانی که در رده ی شغلی خود بالاتر می روید،ایجاد دایره ی ارتباطی استراتژیک در اطراف خودتان حتی مهم تر می شود. پس این قدم مهم را فراموش نکنید.

قرار های یک به یک با همتایان خودتان در اولین زمان ممکن بگذارید. از آنجایی که شما همین الان هم این رهبران را می شناسید، هدف شما بازمعرفی خودتان در قالب نقش جدیدتان است. صحبت قبلی تان به احتمال زیاد در خصوص پروژه ها و تاکتیک ها بوده است، در حالی که مکالمه جدیدتان باید در خصوص ویژن و استراتژی باشد.

یکی از کلاینت های من با نام ماریو، معاون مالی مدیرعامل یک بخش بزرگ از یک کمپانی سهامی عام بود. رییس وی، یعنی مدیر مالی سازمان، بر اثر یک سری مشکلات سلامتی مدتی را از کار فاصله گرفت. ماریو این نقش را در خلا مدیر مالی سازمان بدست آورد. هر چند مدیر ماریو سلامتی خود را بازیافت، پس از این موضوع از کار استعفا داد و کمپانی ماریو را در سمت مورد نظر تا زمانی که یک مدیر مالی پیدا کنند قرار داد.

بجای اینکه صبر کند و ببیند که چه اتفاقی در این جستجو می افتد، ماریو صحبت هایی را با مدیران اجرایی ارشد آغاز کرد، کسانی که در حال حاضر هم رده های وی به حساب می آمدند.مکالماتی در خصوص عملکرد بخش مالی و اینکه چطور قرار است کار کند. وی همچنین از آن ها در خصوص کارهایشان و استراتژی های مرتبط با دپارتمان های خوشان سوال می کرد و تقریباً هر ماه این سوالات را تکرار می کرد. درست زمانی که جستجوی رسمی برای مدیر مالی شروع شد، برای همه واضح بود که ماریو شخصی است که باید کار را در دست بگیرد.

یک دینامیک جدید با استفاده از گزارشات مستقیم ایجاد کنید

بسیار چالش برانگیز است کسانی را مدیریت کنید که تا چندی پیش همرده های شما به حساب می آمدند.شاید برای شما سخت باشد که انتظارات خود از آن ها و بررسی اینکه به اهدافشان رسیده اند یا نه را کنترل کنید.

بجای اینکه پا پس بکشید، یک فلسفه ی رهبری مشخص و مطمئن را پایه ریزی کنید. در خصوص فرهنگ کاری، شیوه ی کار کردن و انتظارات خود از آن ها صحبت کنید. با هر یک از کسانی که قرار است به شما گزارش دهند جلسات رودررو داشته باشید و به آن ها یادآوری کنید که شما یک دینامیک جدید کاری دارید.  به آن ها یادآوری کنید که هنوز به تخصص آن ها و ارتباطتان با آن ها احترام می گذارید و دوست دارید هنوز هم با آن ها به عنوان یک مدیر کار کنید. در خصوص این صحبت کنید که انتظارات بیزینس از آن ها چیست و هر کدام از شما فکر می کنید که چه نقشی در این موضوع دارید.

جنبه ی روشن مدیریت همرده های سابق شما این است که ممکن است با آن ها از نزدیک کار کرده باشید و یک رابطه ی بر مبنای اعتماد با هم داشته باشید. اگر مسئله اینگونه است لازم است تا مکالمات عمیق تری با آن ها داشته باشید. از آن ها بخواهید در نقش یک راهنما برای شما عمل کنند و اگر چیزی در تیم وجود دارد که درست پیش نمی رود شما را در جریان قرار دهند. اگر شما بتوانید روی آن ها حساب کنید که این کار را انجام دهند، بجای اینکه فکر کنید که در پشت صحنه چه می گذرد، همیشه راهی برای اطلاع پیدا کردن خواهید یافت.

______________________

اینکه شما را برای ارتقا انتخاب نکنند بسیار دردناک است، اما گاهی شما یک فرصت دوباره خواهید یافت.از این فرصت برای رشد به عنوان یک رهبر استفاده کنید و صدای سندروم ایمپاستر در سرتان را ساکت کنید.

______________________

مطلبی که مطالعه کردید، ترجمه ی مستقیم یک مقاله از وب سایت هاروارد بیزینس ریویو است. نویسنده ی مقاله، خانم آلیسا کوهن یکی از کوچ های برجسته در سطح مدیران ارشد شرکت های فورچن 500 است که تجربه ی کار با گوگل، مایکروسافت و دیگر شرکت های بنام را داشته.

لینک مستقیم مقاله

لینک وبسایت شخصی نویسنده مقاله

هر چند شخصاً با برخی از بخش های مقاله موافق نیستم، اما تصور میکنم مطالب خوبی برای یادگیری در این مقاله وجود داشته باشد.